وقتی فرشته ای عاشق شد🤍⛓ <2>
__________________________________________________
(یه نکته:اینجا تهیونگ رو یه شاهزاده ی باوقار و نجیب تصور کنید)
تهیونگ:توی فکری پرنسس..چیزی شده؟
لونا:پدر گفت امتحانم داخل زمینه
تهیونگ:چی؟
لونا:میخوام برم
تهیونگ آروم رفت کنارش نشست و دستش رو گرفت..
تهیونگ:من به قوی بودنت باور دارم لونا ولی اون آدم...
لونا:نمیدونم تهیونگ نمیدونم موقعیت خوبیه!
من میخوام اونجا باشم...
تهیونگ:میدونی که سخته
لونا:میدونم و مرسی که نگرانمی.
تهیونگ:خب..پس میریم به زمین
لونا:میریم؟
تهیونگ:بله میریم تنهات نمیزارم
لونا:ولی پدر!!!!
تهیونگ:الان میرم راضیش میکنم...
لونا:باش..ممنون برادر(:
و بعد تهیونگ از اتاق خارج شد و لونا به سمت تختش رفت...
*صبح*
_مدرسه_
جونگکوک وارد مدرسه شد . . .
و اولین چیزی که دید جیمین بود که به سمتش میدویید
جیمین:صبح...بخیر(نفسنفس)
جونگکوک:صبحبخیر
با هم وارد کلاس شدن و هرکدوم روی صندلی خودشون نشستن . .
(بغل دستی نیستنا)
_شهر فرشتگان_
:پرنسس!حاضر بشید پدرتون کارتون دارن...
لونا:باشه تو برو(خوابآلود)
(راستی موهای لونا دقیقا مثل عکس رو کاوره رنگش)
و بعد لباس های سلطنتیش رو پوشید
(اسلاید 2)
و به سمت جایگاه پادشاه رفت
لونا:بله سرورم با من کاری داشتید؟
👑:بله دخترم باید برای خداحافظی به قصر ملکه بری
لونا:چشم پدر
👑:یکی از شوالیه هارو باهات میفرستم
لونا:ممنون
و بعد با تعظیم کوتاهی به سمت کالسکه رفت...
سوار کالسکه شد ...
شوالیه دستور حرکت رو داد و کالسکه حرکت کرد..
مدتی بعد کالسکه جلوی قصر ملکه وایستاد
(تو فیک من همه چی سفیده پس قصر و زمین و شهر فرشته ها و کالسکه رو سفید تصور کنید)
شوالیه پیاده شد
و به نگهبانی اطلاع داد که پرنسس به دیدن ملکه اومده
مدتی بعد در های قصر باز شد و پرنسس داخل قصر شد ...
..
..
..
:جئون جونگکوک به این سوال جواب بده!!!
جونگکوک:چشم استاد!!!
و پای تخته رفت . . .. .
اما تا به تخته رسید زنگ خورد...
:هفته ی بعد حلش کن جئون الان میتونی بری...
جونگکوک:چشم استاد
و بعد کیفش رو برداشت و با جیمین از کلاس بیرون رفت..
جیمین:امشب بریم بیرون؟
جونگکوک:امشب توی مجتمعمون نظافت داریم
جیمین:عب نداره برای یه شب دیگه
جونگکوک:خدافظ
جیمین:خدافظ
و بعد هرکدوم به سمت خونه ی خودشون رفتن
(بچه ها جونگکوک توی یه مجتمع زندگی میکنه اینور راهروئه بعد یه مربع بزرگ خالی بعد اونور راهرو خونه لونا وقتی بیاد زمین اسلاید 4 روبروی کسی که فیلم گرفته میشه خونه لونا)
(اسلاید 3 دستم خورد اومد )
_سرزمین فرشتگان_
تهیونگ:آماده ای پرنسس؟
لونا:آره آمادم
تهیونگ:نمیتونی با لباس پف دار بیای
لونا:عه راست میگی برم عوض کنم
(اسلاید 5 لباس لونا)
(اسلاید 6 لباس تهیونگ)
و بعد باهم به زمین رفتن
...
...
___《پایان》___
خب اینم از پارت 2...
نمیدونم چجوری شده...
خودم راضی نیستم
به هر حال
دوستون دارم
کیم.ایسومی
(یه نکته:اینجا تهیونگ رو یه شاهزاده ی باوقار و نجیب تصور کنید)
تهیونگ:توی فکری پرنسس..چیزی شده؟
لونا:پدر گفت امتحانم داخل زمینه
تهیونگ:چی؟
لونا:میخوام برم
تهیونگ آروم رفت کنارش نشست و دستش رو گرفت..
تهیونگ:من به قوی بودنت باور دارم لونا ولی اون آدم...
لونا:نمیدونم تهیونگ نمیدونم موقعیت خوبیه!
من میخوام اونجا باشم...
تهیونگ:میدونی که سخته
لونا:میدونم و مرسی که نگرانمی.
تهیونگ:خب..پس میریم به زمین
لونا:میریم؟
تهیونگ:بله میریم تنهات نمیزارم
لونا:ولی پدر!!!!
تهیونگ:الان میرم راضیش میکنم...
لونا:باش..ممنون برادر(:
و بعد تهیونگ از اتاق خارج شد و لونا به سمت تختش رفت...
*صبح*
_مدرسه_
جونگکوک وارد مدرسه شد . . .
و اولین چیزی که دید جیمین بود که به سمتش میدویید
جیمین:صبح...بخیر(نفسنفس)
جونگکوک:صبحبخیر
با هم وارد کلاس شدن و هرکدوم روی صندلی خودشون نشستن . .
(بغل دستی نیستنا)
_شهر فرشتگان_
:پرنسس!حاضر بشید پدرتون کارتون دارن...
لونا:باشه تو برو(خوابآلود)
(راستی موهای لونا دقیقا مثل عکس رو کاوره رنگش)
و بعد لباس های سلطنتیش رو پوشید
(اسلاید 2)
و به سمت جایگاه پادشاه رفت
لونا:بله سرورم با من کاری داشتید؟
👑:بله دخترم باید برای خداحافظی به قصر ملکه بری
لونا:چشم پدر
👑:یکی از شوالیه هارو باهات میفرستم
لونا:ممنون
و بعد با تعظیم کوتاهی به سمت کالسکه رفت...
سوار کالسکه شد ...
شوالیه دستور حرکت رو داد و کالسکه حرکت کرد..
مدتی بعد کالسکه جلوی قصر ملکه وایستاد
(تو فیک من همه چی سفیده پس قصر و زمین و شهر فرشته ها و کالسکه رو سفید تصور کنید)
شوالیه پیاده شد
و به نگهبانی اطلاع داد که پرنسس به دیدن ملکه اومده
مدتی بعد در های قصر باز شد و پرنسس داخل قصر شد ...
..
..
..
:جئون جونگکوک به این سوال جواب بده!!!
جونگکوک:چشم استاد!!!
و پای تخته رفت . . .. .
اما تا به تخته رسید زنگ خورد...
:هفته ی بعد حلش کن جئون الان میتونی بری...
جونگکوک:چشم استاد
و بعد کیفش رو برداشت و با جیمین از کلاس بیرون رفت..
جیمین:امشب بریم بیرون؟
جونگکوک:امشب توی مجتمعمون نظافت داریم
جیمین:عب نداره برای یه شب دیگه
جونگکوک:خدافظ
جیمین:خدافظ
و بعد هرکدوم به سمت خونه ی خودشون رفتن
(بچه ها جونگکوک توی یه مجتمع زندگی میکنه اینور راهروئه بعد یه مربع بزرگ خالی بعد اونور راهرو خونه لونا وقتی بیاد زمین اسلاید 4 روبروی کسی که فیلم گرفته میشه خونه لونا)
(اسلاید 3 دستم خورد اومد )
_سرزمین فرشتگان_
تهیونگ:آماده ای پرنسس؟
لونا:آره آمادم
تهیونگ:نمیتونی با لباس پف دار بیای
لونا:عه راست میگی برم عوض کنم
(اسلاید 5 لباس لونا)
(اسلاید 6 لباس تهیونگ)
و بعد باهم به زمین رفتن
...
...
___《پایان》___
خب اینم از پارت 2...
نمیدونم چجوری شده...
خودم راضی نیستم
به هر حال
دوستون دارم
کیم.ایسومی
۹.۰k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.